بلیک اتوود، نویسنده کتاب زیرزمینی، توضیح میدهد چگونه ایرانیها زیرساختهای پرجنبوجوش و غیررسمی توزیع نوار ویدیو را در زمانی که دولت تمام فناوریهای ویدئویی خانگی را در سال 1983 ممنوع کرد، به وجود آوردند.
در سال 1983، درست زمانی که صنعت در حال رشد اجاره کاست ویدئو در ایران جای خود را پیدا کرد، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ممنوعیت استفاده شخصی از کلیه فناوری های ویدئویی را صادر کرد. این ممنوعیت بیش از یک دهه ادامه یافت و زمینه را برای شکل گیری داستان باورنکردنی پرورش دنیای زیرزمینی کاست های ویدئویی توسط ایرانیان را فراهم کرد.
بلیک اتوود در مقدمه کتابش مینویسد: “انتخاب و تماشای فیلمها از مجموعه اجاره دهندگان کاست های ویدئویی، اغلب یک امر خانوادگی بود؛ زیرا کاستهای ویدئویی، تلویزیون را از یک منبع خبری و اطلاعاتی صرف به یک صفحه فیلم تبدیل میکردند که تقریبا قادر به انجام هر کاری بود“. زیرزمینی: زندگی مخفی فیلم کاست ها در ایران، بهشدت خندهدار و بهطور غیرمنتظرهای لطیف و گزارشی عمیق از فصلی پرمخاطب و گریزان از تاریخ معاصر ایران را ارائه میدهد.
اتوود، استاد مطالعات رسانه در دانشگاه آمریکایی بیروت، برای نوشتن این کتاب، از منابع آرشیوی از جمله نشریات تجاری، روزنامه ها، خاطرات، فیلم ها و قوانین استفاده کرده است. در قلب کتاب او مجموعه ای از مصاحبه های تاریخ شفاهی نهفته است که با ده ها شرکت کننده انجام شده است.
شاید با توجه به مسائلی که امروزه شاهد آن هستیم، چیزی شبیه ممنوعیت ویدئویی چیز مهمی به نظر نرسد؛ اما آن چه آتوود، به شکل زیرزمینی توصیف می کند، نکات بسیاری را درباره چگونگی ایجاد فرهنگ های پر جنب و جوش مردم در زیر نهادهای بالاسر نشان می دهد. او می نویسد تنها این نبود که ایرانیان به فیلم های ممنوعه دسترسی پیدا کردند؛ بلکه آن ها مسیرهایی را ایجاد کردند، دانش فنی به دست آوردند، قانون را زیر پا گذاشتند و با گذراندن و داد و ستد کاست های ویدئویی پلاستیکی، مراسمی خاص را به وجود آوردند. از آتوود درباره نقش فروشندگان ویدئو به عنوان واسطه های فرهنگی، زندگی در ایران در این دوره نامشخص و وضعیت شبکه زیرزمینی پس از آزادی ویدئو پرسیدیم.
جمهوری اسلامی ایران در سال 1358 تأسیس شد و یکی از پر چالش ترین دهههای تاریخ معاصر کشور را به دنبال داشت. در این دهه بود که دولت استفاده شخصی از فناوری ویدئوی خانگی را ممنوع کرد. می توانید توضیح دهید که زندگی در ایران این دوران چگونه بود؟ اگر در حال پخش ویدئوکاست گرفتار می شدید چه مجازاتی در انتظارتان بود؟
بسیاری از محققان ایران، انقلاب 1978-1979 را به عنوان مهمترین رویداد قرن بیستم مورد توجه قرار می دهند. در «زیرزمینی»، من این ایده را به چالش می کشم. نه با نادیده گرفتن اهمیت انقلاب، بلکه با کمی تمرکززدایی از آن و نگاه کردن به دهه 1980 به عنوان دوره ای که جمهوری اسلامی بخش اعظمی از قدرت خود را تثبیت کرد. این تلاشی است برای اندیشیدن به تداوم و فرایندهای در حال انجام، به جای گسست و انفکاک ساده. برای درک دهه 1980 ایران، جنگ ایران و عراق که بین سالهای 1980 و 1988 به طول انجامید، بسیار مهم است. این جنگ، انگیزه کامل جمهوری اسلامی تازه تأسیس برای شکل دادن به چشم انداز سیاست های حکومت بود. یکی از این سیاستها، ممنوعیت کامل فناوری ویدئویی، از جمله کاستهای ویدئویی، پخشکنندههای ویدئویی و دوربینهای فیلمبرداری در سال 1983 بود. البته، در طول دهه 1980، دولتها در سراسر جهان در حال کشف چگونگی برخورد با رسانه جدید ویدئوی آنالوگ بودند که قدرت بسیاری را در اختیار مردم عادی به منظور کپی و توزیع محتوای سمعی و بصری قرار میداد. در حالی که غالب دولتها سعی میکردند نحوه استفاده مردم از ویدئو یا نوع محتوایی را که میتوان با ویدئو تولید کرد را تنظیم کنند، دولتهای محدودی دست به اقدام افراط گونه زدند و این فناوری را به طور کل ممنوع کردند.
آنچه در مورد ممنوعیت ویدئو در ایران واقعاً جذاب است، این است که به طرز شگفت انگیزی با شکست روبرو شد. در طول یک دهه ممنوعیت ویدئو، پخش فیلمهای ویدئویی نه تنها ادامه پیدا کرد، با جهش از مرزها رشد کرد. دنیای زیرین کاملی از کاست های ویدئویی پدیدار شد و صنعت اجاره زیرزمینی کاست شکل گرفت. فروشندگان و اجاره دهندگان نوارهای ویدئویی که فیلمها را روی ویدئو کپی و توزیع میکردند به این حوزه وارد شدند و آن را ارتقاء دادند. این کاست ها اگرچه از نظر فنی ممنوع بودند؛ اما تقریباً در هر گوشه ای از کشور یافت می شدند. دلیل توسعه این دنیای زیرزمینی ویدئو آن بود که مردم می خواستند فیلم تماشا کنند و آنچه در ویدئو می دیدند با محتوای سینماها و رسانه های پخش رسمی دولتی کاملاً متفاوت بود.
اگرچه این دنیای ویدئو پر جنب و جوش و نیرومند بود، اما بدون خطر نیز نبود. خرید و فروش کاست های ویدئویی – و گاه حتی تماشای آنها – می توانست منجر به مجازات های سختی از جمله زندان، جریمه نقدی و شلاق شود. آن چه در این جا مهم است این است که مردم حول این سیاست مانور می دادند و آن را دور می زدند. مردم عادی لزوماً از سیاست ممنوعیت ویدیو عقب نشینی نکردند؛ اما از تصدیق آن در زندگی و اعمال روزمره شان خودداری می کردند. به همین دلیل، در نهایت دولت مجبور شد اعتراف کند که در تلاش برای ممنوع کردن این رسانه اشتباه کرده است.
شما چگونه به دنیای زیرزمینی ویدئو، به ویژه در خاورمیانه، علاقمند شدید؟ آیا می توانید کمی درباره چگونگی تحقیق پیرامون “زیرزمینی” صحبت کنید؟
این رایج ترین پرسشی است که وقتی درباره این پروژه تحقیقاتی صحبت می کنم، برایم پیش می آید. هر کتابی داستان های پیدایش متعددی دارد و در این مورد، من هم به دلایل شخصی و هم به دلایل فکری وارد دنیای زیرزمینی کاستهای ویدئویی در ایران شدم. یکی از عوامل محرک این کتاب، رابطه خودم با کاستهای ویدئویی است. من با فیلم های ویدئویی بزرگ شدم و می خواستم این تجربه را بهتر درک کنم. افراد مختلف چه احساساتی را با کاست های ویدئویی تجربه کرده اند؟ توانایی های این فناوری و تلاش برای تنظیم آن چگونه تجربیات فردی از آن را شکل داده است؟ برای من، ایران مکانی بسیار طبیعی برای اندیشیدن به این پرسشها بوده و نشاندهنده پروژه بزرگتر من برای به چالش کشیدن این واقعیت است که بسیاری از گزارشهای ما از فناوریهای رسانهای، آمریکای شمالی و اروپا را بهعنوان مکانهای مناسبی برای نظریهپردازی فرض میکنند. در واقع، من چند سال قبل از «زیرزمینی» کتابی درباره صنعت سینما در ایران در دهههای 1990 و 2000 نوشتم و یکی از جنبههایی که در آن کتاب بررسی کردم، ورود فناوری ویدئوی دیجیتال به این صنعت و چگونگی تغییر در آن بود. وقتی تلاش کردم ویدئوی دیجیتال را به صورت تاریخی تعریف کنم، متوجه شدم که درباره داستان فناوری ویدئوی آنالوگ در کشور بسیار کم نوشته شده است. بنابراین، انگیزه بزرگی برایم به وجود آمد تا تاریخ طولانیتر ویدئو در ایران را برای خوانندگان گستردهتری بنویسم.
تحقیق درباره «زیرزمینی» من را به جاهای غیرمنتظرهای کشاند. از آنجا که کاستهای ویدئویی برای مدتی طولانی ممنوع بودند، از منابع بسیار محدودی که میتوانند نحوه تجربه مردم عادی از این فناوری را روشن کنند برخورداریم. یافتن منابع مرتبط با فناوری های مصرف کننده داخلی بسیار دشوار بود؛ زیرا زندگی خصوصی به ندرت در سوابق عمومی درج می شوند. برای غلبه بر این مانع، دهها مصاحبه تاریخ شفاهی با افراد مختلفی که در دهههای 1980 و 1990 در زمینه تولید، توزیع و مصرف فیلمهای ویدئویی در ایران مشارکت داشتند، انجام دادم. در نتیجه، این کتاب بسیار بر داستان سرایی تکیه کرده است و به همان اندازه که مردم کاست های ویدئویی را به یاد می آورند، به همان اندازه نیز دنیای زیرین این کاست ها را واقعی می دانند.
من فکر میکنم این بخشی از چیزی است که آن را بسیار جالب کرده است. برای یک تکنگاری آکادمیک، بهطور شگفتانگیزی صمیمی و شخصی است. این رویکرد من را به یاد یکی از فصل های مورد علاقه ام می اندازد. درباره فروشندگان ویدئو. شما شخصی به نام حمید را توصیف میکنید که به لطف چهره دوستانهاش، «با یک کیف بزرگ پر از کاستهای بتامکس از خیابانهای تهران عبور می کرد» و هفتهای 10 ویدئو به مشتریان منتظر تحویل میداد. کار پخش ویدئو برای فروشندگانی مثل حمید چه چیزی را نشان می داد؟
وقتی برای اولین بار مطالعه دنیای زیرزمینی کاست های ویدئویی را آغاز کردم، تمام منابعی که در آن دوره از ایران در دسترس بود – از جمله مقالات روزنامه ها، نشریات تجاری و قوانین و سیاست ها – را مطالعه کردم. متوجه شدم گفتمان عمومی درباره فروشندگان ویدئو واقعاً حول محور یک جنایتکار تشنه پول شکل گرفته است که در فیلم های ویدئویی – اغلب در کنار سایر محصولات غیرقانونی مانند الکل – تنها برای به دست آوردن پول دست به معامله می زند.
با این حال، وقتی با فروشندگان ویدئو صحبت کردم – افرادی که در واقع در تولید و توزیع کاست های ویدئویی زیرزمینی نقش داشتند – با انگیزه های بسیار متفاوتی روبرو شدم. اگرچه فروشندگان ویدئو بالقوه درآمد خوبی داشتند، اما تقریباً هرگز کار خود را به این شکل توصیف نکردند. در عوض، آن ها از تمایلشان برای نزدیک شدن به سینما، از فرصتی برای تحرک اجتماعی و از فرصتی برای فراهم کردن سرگرمی و فرار مردم از کشور در یک دوره بسیار دشوار صحبت کردند. به طور خلاصه، این یک کار خویش فرما بود که برای افرادی که مبادرت به انجام آن می کردند اهمیت زیادی داشت. این احساس اغلب متقابل بود، زیرا مصرفکنندگان عادی، علاقه و احترام خود به اجاره دهندگان کاست های ویدئویی را ابراز میکردند. کسانی که جهانی از سرگرمی که در دسترسشان نبود را برایشان فراهم می کردند.
در نهایت، فروشندگان ویدئو در ایران دهههای 1980 و 1990، چیزهای بسیاری درباره کار توزیع رسانههای غیررسمی به ما میآموزند. همان طور که دولت ایران فروشندگان ویدئو را صرفاً به عنوان خلافکار مینگریست، رژیمهای حقوق مالکیت معنوی امروز نیز توزیعکنندگان غیررسمی را مانند دزدان دریایی شرور تصور میکنند. اما این نوع کار، بسیار پیچیده تر از پول و جنایت است. هویت مردم به معیشت آن ها وابسته است و توزیع کنندگان غیررسمی، کارهای مهمی برای دسترسی به رسانه ها انجام می دهند. به ویژه کسانی که از اقتصاد جهانی کنار گذاشته شده اند.
در همان فصل، شما خلاقیت ضمنی در کاری که دلالان انجام میدهند را توضیح داده اید. دقتی که در برچسبها، خلاصهها، نقدها و پیشنهادها انجام میدادند؛ که نه تنها در نحوه پخش فیلمها در ایران، بلکه در نحوه تربیت مردم نیز نقش داشت. حس آن ها به خصوص به بخش امید که به یاد می آورد: «هر بار که اجاره دهنده کاست ویدئو، کیف خود را باز می کرد، تمام خانواده عناوین و ژانرهای هر یک از کاست های ویدئویی را می خواندند و سکوت محض برقرار می شد.” آیا می توانید در مورد نقش خلاقانه اجاره دهنده کاست ویدئو توضیح دهید؟
یکی از مواردی که من واقعاً می خواستم درباره اجاره دهندگان نوار ویدئو تأکید کنم، نقش مهمی است که آن ها به عنوان واسطه فرهنگی داشتند. آن ها واقعا آدم های فرهنگی ای بودند. اگرچه مشاهده آن ها از نظر تدارکات – یعنی انتقال کالا از نقطه A به نقطه B آسان است – اما آن ها در واقع کارهای مهم دیگری را انجام می دادند تا به انتخاب فیلمها برای تماشاگران ایرانی آن زمان کمک کنند. دنیای زیرزمینی کاستهای ویدئویی در ایران تنها به یک فناوری جدید رسانهای یا سیاست ممنوع محدود نمی شود. باید به این موضوع به عنوان حفظ فرهنگ سینما در کشور نگاه کرد.
اجاره دهندگان کاست های ویدئویی در قلب این پروژه قرار داشتند. آنها دروازه بان و سلیقه ساز بودند. آنها تصمیم می گرفتند که در نهایت چه فیلمهایی برای اجاره در دسترس باشند و تلاش بسیار می کردند تا انتخاب خود را به گونهای شکل دهند که در میان مشتریانشان طنینانداز شود. در سطح جهانی، ظهور فناوری کاست ویدئویی، امکان انتخابی را فراهم کرد که زمانی که مردم در سالنهای سینما و برنامههای تلویزیونی محدود بودند وجود نداشت. کاستهای ویدئویی امکان انتخاب چیزی که تماشا میکردید را به وجود آورد. این یک فرآیند (و یک فناوری) بود که باید با نوعی تخصص انجام می شد. اجاره دهندگان کاست و ویدئو هم دانش فنی و هم دانش خلاقانه برای راهنمایی مصرف کنندگان را داشتند. کنار گذاشتن چیزی مانند برچسبها آسان است؛ اما داستان امید که به آن اشاره کردید نشان میدهد که چگونه این جزئیات در تجربه دسترسی، تماشا و درک سینما در این دوران را ارتقاء داده است.
مردم بیشتر به تماشای چه نوع فیلم هایی علاقه داشتند؟
سوال خیلی جالبی است. به طور خلاصه، مردم علاقمند به تماشای هر چیزی بودند که به دستشان می رسید. حتی اگر کیفیت فیلمی آن قدر بد بود که به سختی میتوانستند اتفاقات آن را دنبال کنند بازهم به تماشای آن می پرداختند. باید به خاطر داشته باشید که اجاره دهندگان ویدئو تلاش می کردند از موجودی محدود کاست های ویدئویی که در اختیار داشتند حداکثر استفاده را ببرند. بنابراین روی فیلم های قدیمی کپی می کردند تا جا برای فیلم های جدید باز شود. این یک سیستم اجاره بود. بنابراین به روز نگه داشتن فیلم ها بسیار مهم بود. اغلب کپیها از کپیهای نسخه اصلی گرفته میشدند و کاست ویدئویی، تمام اشکالات و فرسودگی نسخههای قبلی خود را حفظ میکرد.
همان طور که گفته شد، آن چه در اقتصاد اجاره ویدئو در دهه های 1980 و 1990 وجود داشت، مجموعه وسیعی از سینمای جهانی بود. وقتی این تحقیق را به دوستان و همکاران میگویم، بسیاری از آنها تصور میکنند که بیشتر فیلمهای ایرانی به صورت ویدئویی پخش میشوند. به هر حال، هیچ چیز نمی تواند فراتر از حقیقت باشد. درست است که فیلمهای ایرانی – بهویژه فیلمهای قبل از انقلاب – به مدار پخش زیرزمینی راه پیدا کردند. با این حال، آن ها تنها بخش کوچکی از ترکیب بسیار التقاطی و بسیار جهانی از سینمایی بودند که در این زمان در ایران مصرف میشد. فیلم های هالیوود بسیار محبوب بودند و همین طور فیلم های هندی. فیلم های دیزنی هم واقعا برجسته بودند؛ به ویژه برای آن ها که در آن زمان بچه بودند.
از برخی جهات، فیلمهای خارجی راحتتر وارد شبکههای ویدئویی زیرزمینی میشدند؛ زیرا قبلا به صورت ویدئویی در جاهای دیگر توزیع میشدند. اصل (یا یک کپی از نسخه اصلی) تنها باید از طریق فرودگاه یا به واسطه مرزهای زمینی به کشور قاچاق می شد و می شد بی نهایت بار از روی آن ها کپی کرد. با این حال، فیلمهای ایرانی باید به ویدئو تبدیل میشدند. فرایندی پرهزینه و زمانبر که با توجه به ممنوعیت اجرای آن بسیار دشوار بود.
با رفع ممنوعیت در سال 94 چه اتفاقی برای شبکه زیرزمینی افتاد؟
در کمال تعجب، زمانی که ممنوعیت ویدئو در سال 1994 برداشته شد، تغییر چندانی حاصل نشد. پس از اجرای کارآمد و موثر برای بیش از یک دهه، شبکه زیرزمینی – که یک سیستم پیچیده و پیچیده برای توزیع ویدئو بود – نمیتوانست توسط تغییر جزئی در سیاست محو شود. اگرچه لغو ممنوعیت به این معنا بود که کاستهای ویدئویی بهعنوان یک فناوری دیگر غیرقانونی نیستند؛ اما این بدان معنا نبود که همه چیز به طور ناگهانی در دسترس قرار می گرفت. همان طور که دولت این ممنوعیت را لغو کرد، انحصار توزیع رسمی فیلمهای ویدئویی را نیز به وجود آورد. ساز و کار جدید باید تحت همان قوانین ممیزی قرار میگرفت که سایر محتوای رسانهها از آن ها تبعیت می کردند. در نتیجه، فهرست رسمی عناوین موجود برای اجاره پس از سال 1994 بسیار محدود شد. آن ها که وجود داشتند اغلب به شدت سانسور می شدند. بنابراین، مردم عادی به جستجو و استفاده از شبکه زیرزمینی، برای تحقق خواسته های خود، همچنان ادامه دادند.
در فصل پایانی کتاب، به بررسی این موضوع می پردازید که چگونه مردم به دنبال به خاطر سپردن، ضبط و نمایش تاریخ منحصر به فرد فناوری ویدئوی آنالوگ در ایران بوده اند. اهمیت این خاطرات عمومی چیست؟
نوشتن این کتاب را زمانی شروع کردم که نوستالژی جهانی دهه 1980 از جمله در ایران وجود داشت. در اواسط تا اواخر دهه 2010، تعدادی فیلم، مقالههای پرطرفدار و حسابهای رسانههای اجتماعی وجود داشت که با نگاهی نوستالژیک به کاستهای ویدئویی و تاریخ منحصر به فرد آنها در ایران نگاه میکردند. بسیاری از این تلاش ها پوچ بودن دنیای زیرزمینی کاست های ویدئویی را برجسته می کردند. خاطرات عمومی پیرامون ویدئو، مفهوم تلقین به عنوان یک شهروند تحت جمهوری اسلامی را مورد توجه قرار می دهد.
منبع: The Reader